بهترین ها و جدیدترینها
از تمامي موضوعات بازديد كنيد.با تشكر. نظر يادتون نره!
 
 
یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 12:1 ::  نويسنده : بهنام

 

شب بود و عشق نظری بر ما کرد

در دل خامش ما شمعی بر پا کرد

روشنی دل من از بر اوست

او که در لحظه ی افتادن مرا برجا کرد

عاشقان،عشق مگر چیست؟

بنگرید بر من رخساره سیه

در بر اعیان پرو بال سفید

جز من هیچکس عاشق نیست!

دل اگر با تو بود،

مخزن اسرار پر از رنج نبود.

بی شک شاد می بود،

اگر خانه ی غمگین پر از درد نبود.

منتظر چشم بر در دوختم

در غیابش چو پروانه سوختم

آمد و رفت،مرا هیچ نگفت!

من ز این بازی چیزها آموختم 



یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 12:0 ::  نويسنده : بهنام

 

عاشقان را دوست دارم به خاطر اینکه معنی عشق را می دانند.

عاشقان را دوست دارم به خاطر اینکه به زندگی امید والایی دارند.

عاشقان را دوست دارم به خاطر اینکه به جزء یک نفر به کسی دیگر

علاقه ی والایی ندارند
عاشقان را دوست دارم به خاطر اینکه هرروز از روز قبل عاشق تر هستند.

عاشقان را دوست دارم به خاطر اینکه همیشه در رویای قدم زدن با عشقشان هستند
.
عاشقان را دوست دارم به خاطر اینکه عزیزی در زندگی دارند و همیشه به یادش هستند
.
عاشقان را دوست دارم به خاطر اینکه هیچ گاه عشقشان را فراموش نمی کنند
.
عاشقان را دوست دارم به خاطر اینکه روزها منتظر می مانند که برای یک لحظه عشقشان را

ببینند.

عاشقان را دوست دارم به خاطر اینکه عشق ورزیدن را دوست دارند.

عاشقان را دوست دارم به خاطر اینکه یک لحظه در کنار عشق ماندن را با هیچ چیز تعویض

نمی کنند

و آخر از همه عاشقان را دوست دارم به خاطر اینکه عاشقند 



یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 11:58 ::  نويسنده : بهنام

 

نمیدانم پس ازمرگم چه خواهدشد ،نمیخواهم بدانم کوزه گرازخاک اندامم چه خواهدساخت

ولی آنقدرمشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد گلویم سوتکی باشد بدست طفلکی گستاخ

وبازیگوش و او یکریز و پی در پی دم خویش در گلویم سخت بفشاردو خواب خفتگان خفته را

آشفته تر سازد بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را…… 
 



یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 11:57 ::  نويسنده : بهنام

 

آنقدر شاعرم امشب که فقط
سایه مهرتورا کم دارم
باتو هستم
ای سراپا احساس
خون تو در رگ من هم جاریست ،
جنس ما جنس بلد بودن کانون گل است
نازنین
زندگی جای هدر دادن فرصتها نیست ،
ما مطهر شده ایم ،
پیش رو راه رسیدن به خداست

مهربان
سبد معذرتم را بپذیر ؛
کودکی هستم شوخ خانه ام در ته بن بست فراموشی یک زوجقدیمی مانده
خانه دل اما ، جای بکریست هنوز،
پر سبزینه و ریحان و غزل ،
پر تکرار گیاهان نمو ،
پر ابیات ملون شده در خمره عشق ،
پر انوار خدا.
داخل خانه دل ؛
جای جمعیت هرجائی نیست کل دارائی من تازگی دلکده است
من به دل راز رسیدن دارم ،
من به دل ثروت هنگفت عدالت دارم ،
خوب می فهمم اگر در باران ،
چتر خود را به کسی بخشیدم؛
توشه رفتنم از لطف خدا آکنده ست
خوب میدانم اگر جای توپیشم خالیست ؛
حکمتی در کارست

مهربان
سبد معذرتم را بپذیرکار کودک این است ؛
اولش حرف زند ، به تامل بنشیند بعدش
آنقدر شاعرم امشب که فقط ؛
بیستون کم دارم ،
تیشه عاقبتم را بدهید
آنقدر ساده سخن میگویم ؛
که اگر یکنفر از کوچه دل درگذرد ،
دل و دلداده روی هم بیند

مهربان
ساعت الآن دقیقا خواب است
- و من و پهنه کاغذ بیدار
روی تو در نظرم نقش نخست ،
و خدا شاهد دیوانگی بنده بازیگوشش
و خود او می داند ؛
که دلم آنقدر آغشته به توست ؛
که اگر از صف فردوس برین ،
طیفی اندازه صد نور میسر سازد
من به آن طیف نبخشم ، دانه ایاز مویت

مهربان
بازهم ،
سبد معذرتم را بپذیر
آنقدر شاعرم ازتو که نمیدانم کی ،
واژه ات راهی شعرم شده است
لحظه ای گوش بکن ،
یک موذن مست است
آنقدر خوب اذان میگوید ،
گوئی او عکس خدا را دیده
خوش بحالش اما ؛
طرح زیبای خدا را گاهی ،
می توان در پس سیمای عزیزیجوئید

مهربان
دیر زمانی ست که من این مسئله را فهمیدم ؛

مهربان
آنقدر شاعرم امشب که زمین ،
در پی زمزمه ام مست شده ست
سر ببالین مدارینه کرات نهاده ست و باز
گوشهایش به من آویزانند
آنقدر شاعرم امشب که دلم ،
از پس سینه برون آمده باز
او نگاهش به من است
من نگاهم به قدم رنجه تو
آنقدر شاعرم امشب که فقط ،
روح روحانی تو حال مرا می فهمد

مهربان
عاشقی ؛ بارش احساس به روی ذهن است
عاشقی ؛ لمس خدا با چشم است
عاشقی ؛ مظهر نو بودن دل ، درحیات ازلیست
ومن امشب از عشق ، بخود می پیچم
بعد از امشب شاید ،
نقش اعجاز تو را طرح زنم

مهربان
ترکه فرضی تنبیه من آماده نشد ؟
یا مرا چوب تادب بنواز ؛
یا بیا و سبد معذرتم را بپذیر

مهربان
لذت صبح مجدد اینجاست ،
میروم تا با آب ، غسل آزاده شدن باب کنم
دیگر آن جمله سهراب مرا حسرت نیست ؛
” کعبه ام مثل نسیم ،
میرود باغ به باغ ،
میرود شهر به شهر
ثروتی بیش به من داده خدا

مهربان
از سر کودکی من بگذر ،
باید آرام به سجاده تعظیم روم ،
شعرم آخر شده ، انگار زمان وصل است
” به خدا می دهمت عاریه وار ،
آری عاشق شده بودم این بار



یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 11:54 ::  نويسنده : بهنام

یک…
دو….
سه….
چندین و چند
… هر چقدر می شمارم خوابم نمی برد
من این ستاره های خیالی را
که از سقف اتاقم
تا بینهایت خاطرات تو جاری است
….
یادش بخیر
وقتی بودی
نیازی به شمردن ستاره ها نبود
اصلا یادم نیست
ستاره ای بود یا نبود
هر چه بود شیرین بود
حتی بی خوابی بدون شمردن ستاره های.

. موسوی 



یک شنبه 1 مرداد 1391برچسب:, :: 11:53 ::  نويسنده : بهنام

 

ديدی غزلی سرود؟
عاشق شده بود.
انگار خودش نبود
عاشق شده بود.
افتاد.شکست . زير باران پوسيد
آدم که نکشته بود .
عاشق شده بود

 

عاشقانه

 

براي عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده . براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير . براي عشق وصال كن ولي فرار نكن . براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن . براي عشق بمير ولي كسي رو نكش . براي عشق خودت باش ولي خوب باش

 

عاشقانه

 

هنگامي كه دري از خوشبختي به روي ما بسته ميشود ، دري ديگر باز مي شود ولي ما اغلب چنان به دربسته چشم مي دوزيم كه درهاي باز را نمي بينيم

 

عاشقانه


فراموش مکن تا باران نباشد رنگين کمان نيست تا تلخي نباشد شيريني نيست و گاهي همين دشواري هاست که از ما انساني نيرومند تر و شايسته تر مي سازد خواهي ديد ، آ ري خورشيد بار ديگر درخشيدن آغاز مي کند

 

عاشقانه

 

يك بار خواب ديدن تو... به تمام عمر مي‌ارزد پس نگو... نگو که روياي دور از دسترس، خوش نيست... قبول ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است، ولي دل دريايست... تاب و توانش بيش از اينهاست. دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد

 

عاشقانه


براش بنويس دوستت دارم آخه مي دوني آدما گاهي اوقات خيلي زود حرفاشونو از ياد مي برن ولي يه نوشته , به اين سادگيا پاک شدني نيست . گرچه پاره کردن يک کاغذ از شکستن يک قلب هم ساده تره ولي تو بنويس .. تو ... بنويس

 

عاشقانه

 

تو را هيچگاه نمي توانم از زندگي ام پاک کنم چون تو پاک هستي مي توانم تو را خط خطي کنم که آن وقت در زندان خط هايم براي هميشه ماندگار ميشوي و وقتي که نيستي بي رنگي روزهايم را با مداد رنگي هاي يادت رنگ مي زنم



   در این مطلب با یک سایت جدید و ساده برای دریافت فایل های cer&key آشنا می شوید و مي توانيد برنامه های نوکیا را به صورت قانونی نصب و استفاده کنید ! برای جزئیات بیشتر به ادامه مطلب مراجه کنید.

این سایت به دلیل انگلیسی بودن نیاز به توضیح خاصی ندارد , با عضویت در سایت و فرستادن IMEI گوشی خود که با کد #60#* به دست میاید و ثبت در سایت بعد از 24 تا 48 ساعت میتوانید فایل خود را دریافت کنید , دقت کنید در هنگام عضویت از ایمیل واقعی و معتبر استفاده کنید چون لینک فعال سازی برای شما به همان ادرس ارسال میشود و حتما قسمت Spam/Bulk ایمیل خود را چک کنید چون ممکن هست ایمیل در این قسمت ها قرار گیرد , بعد از ورد به سایت در قسمت پایین سایت میتوانید IMEI های خود را وارد کنید.

 

این هم آدرس سایت:http://s60certkey.com



جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 14:40 ::  نويسنده : بهنام

 

امروز برای شما آموزش باز کردن کد قفل گوشی (lock code) گوشی های نوکیا را آماده کرده ایم که با رفتن به ادامه متن می توانید آموزش را مشاهده کنید.امیدواریم از این روش بتوانید به راحتی استفاده کنید و مفید واقع گردد. 

ه ترتیب کارهای زیر رو انجام بدید :

۱- گوشیتون رو خاموش نکنید .

۲- مموری کارتتون رو خارج کنین و در یه گوشی دیگه بذارین .

۳- روی اون گوشی فایل منیجر رو نصب کنید .

۴- فایل ضمیمه را دانلود کنید.

۵- فایل the-nokia-unlock را از زیپ خارج کرده و توسط فایل منیجر در مسیر E:SystemRecogs (این مسیر رو قبلا توسط فایل منیجر ایجاد کنید) کپی کنید. ( شاید این فایل توسط آنتی ویروس های کامپیوتر به عنوان ویروس شناخته شود ولی ویروس نیست)

۶- مموری کارت رو روی گوشی قفل شده بذارین و چند ثانیه صبر کنین تا فایل استارت بشه .

۷- حالا گوشی از شما رمز می خواد که شما ۱۲۳۴۵ رو وارد میکنید .

۸- گوشی رو خاموش کرده...باتری رو خارج کنین...مموری کارت (MMC) رو خارج کنین...باری رو دوباره جا بزنید... گوشی رو روشن کنین و با کد ۱۲۳۴۵ گوشی رو باز کنین !

تمام !



جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 14:37 ::  نويسنده : بهنام

 

برای اینکار باید کار های زیر رو انجام بدید اما بدونید که اگر گوشی دوباره هم به دستتون برسه دیگه فایده نداره چون اون گوشی کار نمیکنه

برای چک کردن شماره سریال موبایل خود، کلید های زیر را به ترتیب فشار دهید (بدون فاصله) :  * # ۰ ۶ # یک کد دیجیتالی روی صفحه نمایش ظاهر می شود. این شماره مختص دستگاه شما است. این شماره را یادداشت کنید و در جایی امن نگه دارید. هنگامیکه موبایل شما دزدیده می شود، شما می توانید به پشتیبان شبکه خود تماس بگیرید و این کد را به آنها بدهید. سپس آنها قادر خواهند بود دستگاه شما را مسدود کنند حتی اگر دزدها SIM کارت را عوض کرده باشند. تلفن شما کاملاً غیرقابل استفاده خواهد شد. شما ممکن است نتوانید موبایل خود را بازپس گیرید، اما حداقل می دانید شخصی که آنرا دزدیده است دیگر نمی تواند از آن استفاده کند یا آنرا بفروشد. امیدوارم این مطلب مفید واقع شده باشه

موفق باشید



 

ایرانسل: برای ثبت درخواست عدم دریافت پیامک‌های تبلیغاتی در ایرانسل میتوانید عدد ۲ را به شماره ۵۰۰۵ ارسال نمایید (هزینه ارسال پیامک به این شماره رایگان است) و یا میتوانید از طریق خط ایرانسل خود با شماره ۷۰۰ تماس گرفته و پس از برقراری ارتباط با اپراتور درخواست خود را مبنی بر عدم دریافت پیامک‌های تبلیغاتی ابراز نمایید.

  همراه اول: همچنین برای ثبت درخواست عدم دریافت پیامک‌های تبلیغاتی همراه اول می‌بایست با شماره تلفن ۰۹۹۹۰ تماس گرفته و پس از برقراری ارتباط با اپراتور درخواست خود را مبنی بر عدم دریافت پیامک‌های تبلیغاتی ابراز نمایید.



جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 14:15 ::  نويسنده : بهنام

  وسیله این ترفند موبایل که برای گرفتن خلافی ماشین در سایت تخصصی موبایل قرار گرفته است شما به راحتی و تنها با ارسال یک پیامک میتوانید میزان جریمه خودرو خود را مشاهده نمایید.

برای این کار میبایست پشت کارت خودروی خود را نگاه کنید و کد هفده رقمی که با IR شروع میشود و بصورت عمودی در سمت راست کارت ماشین نوشته شده است را از طریق SMS به شماره ۳۰۰۰۵۱۵۱ارسال نمایید.

پس از چند دقیقه پیامکی مبنی بر میزان خلافی خودرو خود و تعداد دفعه های جریمه را دریافت خاهید نمود.



در این مطلب توصیه هایی برای استفاده بهتر از باتری گوشی ذکر شده است.


 

. تنظیم زمان وقفه ذخیره کننده نیرو :
تنظیمات> عمومی> شخصی سازی> نمایش (نوکیا S60 3rd)
هر چه ساعت در هنگام بیکاری گوشی شما زمان کمتری نمایش داده شود ، میزان مصرف باطری گوشی موبایل شما به همان نسبت کمتر میشود.

 

 

2. بستن همه برنامه هایی که استفاده نمیشوند 
داشتن برنامه های در حال اجرا در پس زمینه ممکن است از قابلیت چند وظیفه ای گوشی شما استفاده کند ، اما زمانی که تلفن همراه خود را در جیبتان گذاشتید یا از آن استفاده نمیکنید کاملا بی فایده است زیرا هم از باطری گوشی شما استفاده میکند ، هم کارت حافظه را درگیر کرده و هم پردازنده گوشی را بی دلیل مشغول میکند.

 

» برای بستن برنامه های کاربردی ، به سادگی کلید منو را پایین نگاه داشته (در نوکیا S60 2,3,5 edition) تا اینکه شما شاهد یک پنجره باز شو شوید ، سپس با فشردن دکمه "c" و انتخاب "بله" از برنامه خارج شوید.

3. غیر فعال کردن موقعیت شما در جی پی اس

 

تنظیمات> عمومی> موقعیت> روشها موقعیت 
تنظیمات> تلفن> برنامه sett. > موقعیت> روش موقعیت (نسخه S60 5th) 

یکی از پرمصرفترین برنامه هایی است که بسیار از باطری گوشی شما استفاده میکند.
با غیر فعال نمودن این قابلیت هنگامی که از آن استفاده نمیکنید میتواند به شکل چشمگیری در مصرف باطری گوشی شما صرفخ جویی کند.این قابلیت تنها در گوشی های GPS دار وجود دارد

 

 

4. کاهش روشنایی شما 
تنظیمات> عمومی> Personalisation> نمایش> سنسور نور 
تنظیمات> تلفن> نمایش> سنسور نور (نسخه S60 5th)

 

بسیای از کاربران عاشق نور زیاد صفحه نمایش موبایل هستند ، در مقابل عده ای نیز به نور کم و پایین علاقمندند که میگویند نور زیاد چشم ما را اذیت میکند!
در هر صورت بهتر است نور LCD موبایل را از نیمه کمتر یا بصورت کامل کم کنید که باعث شود حد اکثر استفاده را از موبایل خود بکنید.

 

 

5. غیرفعال کردن بلوتوث شما 
تنظیمات> اتصال> بلوتوث

 

بلوتوث یکی از ویژگی های فوق العاده است که به کاربران اجازه می دهد تا اطلاعات خود را بصورت بی سیم مشترک سازند. با این حال ، بعید است که شما بصورت تمام وقت فایل های خود را منتقل کنید. پس بهتر است هنگامی که از آن استفاده نمیکنید آن را خاموش نگاه دارید.نه تنها با خاموش کردن از باتری گوشی خود بیشتر استفاده میکنید بلکه عمر آن را افزایش میدهید.

 

 

6. استفاده از دارک تم ها و تم های تیره (روش تأیید نشده) 
چند نفر گفته اند که استفاده از "تم تیره" کمک خواهد کرد که عمر باتری طولانی و محافظت از صفحه نمایش بیشتر شود. این روش را ما تایید نمیکنیم. اگر چه این روش تأیید نشده است ، اما شاید بتوان گفت که ممکن است از انرژی کمتری از صفحه نمایش استفاده کند !

 

 

7. طبق معمول میگوییم ویبره را خاموش کنید !

 

 



جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 14:11 ::  نويسنده : بهنام

  قطعأ شما نیز گاهی خیلی دوست داشته اید که برای مدتی در دسترس نباشید و فردی با شما تماس نگیرد یا پیامی دریافت نکنید. راه هایی نیز برای اینکار وجود دارد. میتوانید گوشی خود را خیلی راحت خاموش کنید ، شاید این کار ساده ترین راه باشد اما بهترین راه نیست ، چرا که با اینکار دیگر به امکانات جانبی گوشی دسترسی نخواهید داشت و شاید نوعی بی احترامی به دوستانتان تلقی شود. راه های دیگری نظیر استفاده از نرم افزارهای جانبی که دردسرهای خود را دارد. اما اکنون شما میتوانید با استفاده از این ترفند و تنها با تغییر یک تنظیم در گوشی خود کاملأ از شبکه تلفن همراه خارج شوید به طوریکه هر فردی با شما تماس گیرد با پیغام "در حال حاضر تماس با مشترک مورد نظر مقدور نمی باشد" روبرو گردد و علاوه بر آن هیچ پیامی برای شما ارسال نشود. این روش بر روی کلیه خطوط تلفن همراه کشور امکان پذیر است و این بار شما بر خلاف شعار همراه اول ، تنها هستید!

ابتدا دقت کنید این روش تقریبأ بر روی کلیه گوشی ها امکان پذیر است و تنها بر روی برخی مدل های قدیمی امکان استفاده از آن وجود ندارد.

در گوشی های نوکیا:
از منوی اصلی وارد Settings شوید.
سپس به قسمت Network بروید.
اکنون وارد بخش Network Mode شوید.
حالا گزینه UMTS را انتخاب نمایید.
گوشی شما ممکن است رستارت شود. کار تمام است.
بعد از این کار ، عبارتی با عنوان ۳G در کنار نشانگر آنتن گوشی فعال میشود. 
اکنون میتوانید با شماره گیری گوشی خود توسط تلفن دیگری مطمئن شوید که در دسترس نیستید.
برای بازگشت به حالت معمولی ، مجدد به مسیر فوق رفته و گزینه Dual Mode را انتخاب نمایید.

در گوشی های سونی اریکسون:
از منوی اصلی وارد Settings شوید.
سپس به قسمت Connectivity بروید.
اکنون وارد بخش Mobile Networks شوید.
حالا به قسمت GSM/۳G networks بروید.
اکنون بایستی گزینه ۳G Only را انتخاب نمایید.
کار تمام است. با شماره گیری گوشی خود توسط تلفن دیگری نتیجه را ببینید.
برای بازگردانی گوشی به حالت اولیه ، کافی است از مسیر یاد شده گزینه GSM and ۳G را انتخاب کنید.

در برخی از گوشی های سونی اریکسون مسیر انجام این کار به این شکل است:
Menu > Tools > Control Panel > Connections > Mobile networks > GSM/۳G networks

در سایر گوشی ها نیز روش انجام کار تقریبأ به همین شکل است. شما باید در قسمت تنظیمات گوشی خود و در بخش Network آن ، حالت شبکه را بر روی GSM یا UMTS تنظیم کنید. با آزمون و خطا نیز این کار میسر است.

لازم به ذکر است این روش بر روی خطوط مخابراتی داخل کشور یعنی همراه اول ، تالیا و ایرانسل امکان پذیر است چرا که در حال حاضر هیچ کدام از این اپراتورها از فناوری ۳G پشتیبانی نمی کنند.
 

۳ راه حل ساده دیگر برای در دسترس نبودن :

 

۱ - گوشی خود را درون یک ظرف استیل کامل بیندازید و روی آن را بپوشانید.

۲ - با استفاده از زرورق (ورق های آلمنیومی) کل گوشی را بپوشانید طوری که گوشی اصلا مشخص نباشد.

۳ - هنگامی که گوشی روشن است بدون خاموش کردن باتری آن را در بیاورید.



 

با ترفندی ساده میتوانید ۱ الی ۲ ثانیه قبل از زنگ خوردن گوشی تان متوجه شوید که هم اکنون گوشی تان زنگ میخورد و یا SMS دریافت خواهید کرد!

ابتدا لازم به ذکر است این ترفند بر روی سیم کارتهای دارای سرویس GPRS عمل میکند. در نتیجه در حال حاضر تنها بر روی سیم کارتهای ایرانسل و در آینده ای نزدیک بر روی سیم کارتهای همراه اول قابل اجراست.
 همچنین برای انجام این ترفند شما نیازمند گوشی با سیستم عامل سیمبین هستید.
 
 برای اینکار:
 از منوی اصلی به مسیر زیر بروید:
 Settings > Connection > GPRS
 سپس مطمئن شوید گزینه GPRS Connection بر روی When Available تنظیم شده باشد.
 
 در این صورت شما در زیر قسمت نمایشگر میزان آنتن ، لوگوی کوچکی به شکل حرف G خواهید داشت (در بعضی گوشی ها حرف E و یک مثلث برعکس).
 با فعال بودن این گزینه ، شما از اینترنت استفاده نخواهید کرد ، تنها سرویس GPRS شما فعال است و طبعأ هزینه ای هم نخواهد داشت.
 اما اکنون در صورتی که فردی با شما تماس بگیرد ، چند ثانیه قبل از زنگ خوردن گوشی و همچنین دریافت SMS ، روی علامت G یک خط کشیده میشود. (در اصل در فاصله بین فشردن دکمه سبز توسط فرستنده و زنگ خوردن در گوشی گیرنده).
 به همین سادگی شما زودتر از زنگ خوردن گوشی میتوانید دریابید که به زودی تماس یا پیامکی خواهید داشت.

  



 

حتماً برایتان اتفاق افتاده است که فردی گوشی شما را برای برقراری یک تماس قرض بگیرد و پس از اتمام تماس ، شماره ای که با آن تماس گرفته است را از بخش Call Log گوشی پاک می کند تا شما ندانید با چه شماره ای تماس گرفته است و یا چه شماره ای به گوشی شما زنگ زده بوده است . یا شاید در جستجوی شماره ای هستید که قبلا با آن تماس گرفته اید و در دفترچه تلفن خود ندارید و از شانس بد شما بخش Call Log که نیز که شماره هایی که با آن ارتباط برقرار کرده اید را نگهداری می کند ، پاک کرده اید ...
و یا شاید قصد خرید یک گوشی را دارید که فروشنده آن ادعا می کند گوشی کاملاً آکبند و نو بوده و تاکنون از آن استفاده نشده است و شما قصد دارید واقعا از این موضوع مطمئن شوید که آیا واقعاً تماسی با گوشی برقرار نشده است ....
در چنین مواردی چه می کنید ؟

شایان ذکر است این ترفند تنها مخصوص گوشیهای سونی اریکسون با پلتفرم جاوا می باشد .
 برای این کار مراحل زیر را دنبال کنید .
 ۱- وارد بخش Contact (دفترچه تلفن) شوید .
 ۲- گزینه New contact را انتخاب کنید .
 ۳- سپس گزینه New number را انتخاب کنید.
 ۴- گزینه Look up را انتخاب کنید .
 ۵- سپس گزینه More را بزنید .
 ۶- گزینه Unsaved nos را انتخاب کنید
 
 اگر زبان تلفن همراه شما فارسی است ، گزینه ها به ترتیب از چپ به راست از این قرار خواهند بود:
 مخاطبین » افزودن » شماره جدید » افزودن » جستجو » بیشتر » شماره ذخیره نشده
 خوب چه می بینید ؟
 بله آخرین شماره هایی که توسط گوشی شما با آنها ارتباط برقرار شده است ! (تماس گرفته شده و پاسخ داده شده ) را مشاهده خواهید کرد . این لیست قابل حذف نیست و همواره تا ۹۹ شماره آخر را نمایش می دهد .

 



جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 13:59 ::  نويسنده : بهنام

 

همانطور که می‏دانید در گوشی‏های تلفن همراه قابلیتی به نام Divert یا انتقال مکالمه وجود دارد. بدین صورت که هنگامی که خط خود را بر روی شماره‏ای دایورت می‏کنید، از این پس هر تماسی با شما گرفته شود به طور اتوماتیک به شماره مورد نظر تعیین شده منتقل می‏گردد. 
در نتیجه هیچ کس نمیتواند به طور مستقیم با خط شما تماس بگیرد و گوشی شما هیچ‏گاه زنگ نخواهد خورد. بسیاری افراد از این کار جهت این‏که به هیچ تلفنی پاسخ ندهند استفاده می‏کنند. اما از آنجا که دست بالای دست بسیار است قصد داریم ترفندی جالب را به شما معرفی کنیم که با استفاده از آن می‏توانید به طور مستقیم با خطی که دایورت شده است تماس بگیرید! قطعاً فردی که خط خود را دایورت کرده است شگفت‏زده می‏شود که چطور شما توانسته‏اید با او تماس بگیرید، بدون اینکه تماس‏تان دایورت شود!

این ترفند بر روی کلیه گوشی‏هایی که قابلیت دایورت را دارا هستند قابل انجام است. نحوه کار بسیار ساده است.
شما بایستی شماره خودتان را بر روی شماره‏ای که قصد دارید با آن تماس بگیرید دایورت کنید، سپس از خط خودتان با خط خودتان تماس بگیرید!
به همین سادگی و همین پیچیدگی که گفته شد!
 

جهت فهم بیشتر مثالی می‏زنیم:
فرض کنید شماره شما ۰۹۱۲۰۰۰۰۰۰۰ است. شماره فردی هم که قصد دارید با او تماس بگیرید (که خطش را دایورت کرده است) ۰۹۳۵۰۰۰۰۰۰۰ است.
در گوشی به بخش مربوط به تنظیمات Divert (در بعضی گوشی‏ها Call Forwarding) بروید.
خط خود را بر روی شماره ۰۹۳۵۰۰۰۰۰۰۰ که شماره فرد مورد نظر است دایورت کنید.
اکنون توسط همین گوشی و همین خط خودتان که اکنون دایورتش کرده‏اید با شماره ۰۹۱۲۰۰۰۰۰۰۰ که شماره خودتان است تماس بگیرید.
با این کار خط طرف مقابل زنگ می‏خورد و شما بوق آزاد می‏شنوید که به منزله برقرای تماس مستقیم با فرد مورد نظر است؛ به این ترتیب از دایورتی که صورت گرفته عبور کرده اید.
این ترفند بر روی کلیه خطوط تلفن همراه اعم از همراه اول، ایرانسل و تالیا تست شده و قابل انجام است.
در پایان دقت کنید پس از برقراری تماس، خط خود را از حالت دایورت خارج کنید.



جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 13:55 ::  نويسنده : بهنام

 

گوشی های سونی اریکسون قابلیت بسیار جالبی نهفته است که ما را بیشتر به یاد بنزین ذخیره شده در باک ماشین های پیشرفته می اندازد! حتمأ برای شما نیز پیش آمده است که قصد گرفتن تماس یا کار ضروری دیگری با گوشی خود دارید ، اما گوشی شما شارژ ندارد. این موارد راه چاری ای که به ذهن افراد میرسد استفاده از تلفن ثابت یا همگانی و حتی قرض گرفتن گوشی افراد دیگر است. اما اگر گوشی شما سونی اریکسون دست نگاه دارید ، چرا که گوشی شما یک شارژ مخفی نیز در خود ذخیره است که در لحظات اورژانسی فریادرس شما خواهد شد. در این ترفند نحوه روشن کردن گوشی با شارژ خالی را به شما معرفی خواهیم کرد.

بدین منظور:
پس از خاموش شدن گوشی و پس از آن که اطمینان پیدا کردید گوشی خالی از شارژ باتری دیگر به روش معمول روشن نخواهد شد (ترفندستان) ، کافی است:
کلید Power گوشی را به مدت ۱۵ ثانیه نگه دارید.
پس از ۱۵ ثانیه خواهید دید که گوشی شما روشن خواهد شد!
حالا میتوانید دکمه را رها کنید.
اکنون گوشی شما روشن شده است و میتوانید یک تا دو تماس کوچک اورژانسی با گوشی خود بگیرید.

این موضوع از ابتکارات شرکت سونی اریکسون است که در مواقع ضروری به کمک استفاده کنندگان این گوشی ها میاید. 



 

بتدا دقت نمایید که گوشی های سری N نوکیا تا این لحظه، عبارتند از:
N۷۰,N۷۱,N۷۲,N۷۳,N۷۵,N۷۶,N۷۷,N۸۰,N۸۱,N۹۰,N۹۱,N۹۲,N۹۳,N۹۳i,N۹۵,N۸۰۰,N۸۱۰

برای مخفی سازی فایل های خود:
وارد منوی گوشی شده و به فولدر Tools بروید. سپس وارد File Manager شوید.

اکنون با زدن کلید سمت راست یا اسکرول گوشی ، وارد Memory Card شوید.
سپس به فولدر Other رفته و با استفاده از Options > New Folder یک فولدر جدید بسازید و نام آن را Contacts قرار دهید.
داخل فولدر Contacts شده و در داخل آن فولدر دیگری ایجاد کنید و نام آن را video یا هر نام دلخواه دیگری بگذارید.
اکنون از این دو پوشه به عقب بازگردید و به صفحه اصلی File Manager در Memory Card رجوع کنید. 
حال میتوانید به دلخواه خود برای مخفی سازی ویدئوها بهVideo و برای مخفی سازی عکسها به به فولدر Images بروید. سپس بر روی فایل مورد نظر خود که قصد مخفی سازی آن را دارید Options > Move to folder را انتخاب کنید و سپس برای مسیر آن ، فولدری که به تازگی ایجاد کردید یعنی Memory Card / Other / Contacts / Video را تعیین نمایید و OK کنید.
کار تمام است ، پس از این عمل ، فایل شما از داخل گالری حذف شده است و به هیچ وجه در داخل آن نمایش پیدا نمیکند.
برای مشاهده فایل نیز خودتان میتوانید به شکل مخفیانه ، از طریق File Manager گوشی به محلی که فایل را به آنجا منتقل کردید یعنی Other / Contacts مراجعه کنید.
در صورتی که میخواهید فایل مجدد داخل گالری نمایش پیدا کند کافی است آن را از درون این فولدر جدید خارج کنید و به محل قبلی منتقل کنید.



پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 21:29 ::  نويسنده : بهنام

  روزی پسر بچه ای در خیابان سكه ای یك سنتی پیدا كرد . او از پیدا كردن این پول ،آن هم بدون هیچ زحمتی ، خیلی ذوق زده شده . این تجربه باعث شد كه بقیه روزها هم با چشمهای باز ، سرش را به سمت پایین بگیرد ( به دنبال گنج ) !!! او در مدت زندگیش ، 296 سكه 1 سنتی ، 48 سكه 5 سنتی ، 19 سكه 10 سنتی ، 16 سكه 25 سنتی ، 2 سكه نیم دلاری و یك اسكناس مچاله شده 1 دلاری پیدا كرد . یعنی در مجموع 13 دلار و 26 سنت . در برابر به دست آوردن این 13 دلار و 26 سنت ، او زیبایی دل انگیز 31369 طلوع خورشید ، درخشش 157 رنگین كمان و منظره درختان افرا در سرمای پاییز را از دست داد . او هیچ گاه حركت ابرهای سفید را بر فراز آسمان ، در حالی كه از شكلی به شكل دیگر در می آمدند ، ندید . پرندگان در حال پرواز ، درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر ، هرگز جزئی از خاطرات او نشد 



پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 21:26 ::  نويسنده : بهنام

  بگذارید مشکلی که علم با عیسی مسیح دارد را شرح دهم:
استاد دانشگاه فلسفه که منکر وجود خداست، قبل از شروع کلاسش از یکی از دانشجوهای جدیدش می خواهد بایستد و بعد از او می پرسد:
 تو یک مسیحی هستی، درسته پسر؟ 
دانشجو جواب می دهد : بله استاد هستم. 
 پس تو به خدا اعتقاد داری؟
 مسلماً 
 آیا خدا نیکوست؟ 
 بله، مطمئناً او نیکوست.
 آیا خدا قادر است؟ آیا کاری می تواند انجام دهد؟ 
 بله 
 آیا تو انسان خوبی هستی یا شرور؟ 
 کتاب مقدّس می گوید که شرور. 
استاد پوزخندی زده و می گوید: « آها، بله، کتاب مقدّس. » لحظه ای فکر می کند و ادامه می دهد: حالا اینجا سؤالی از تو دارم؛ فرض کن شخص مریضی اینجاست و تو می توانی او را درمان کنی. اگر می توانی اینکار را بکنی، آیا به او کمک می کنی؟ آیا تلاشت را می کنی؟ 
 بله استاد، اینکار را می کنم. 
 پس تو انسان خوبی هستی...!
 ولی من اینرا نمی گویم. 
 چرا اینطور نگوئیم؟ تو اگر بتوانی، به یک بیمار یا معلول کمک خواهی کرد. 
بیشتر ما اینکار را می کنیم، اگر بتوانیم. امّا خدا نه! 
دانشجو جواب نمی دهد، پس استاد ادامه می دهد: او اینکار را نمی کند، 
می کند؟ برادر من یک مسیحی بود و از سرطان مرد، باوجود اینکه او دعا کرد و 
از مسیح خواست که او را شفا دهد. چقدر این عیسی شما نیکوست؟ ها؟ در 
این مورد چی داری بگی؟ 
دانشجو سکوت می ماند.
استاد می گوید: نه نمی توانی، می توانی؟  او از لیوان روی میز جرعه ای
 آب می نوشد تا به دانشجو هم فرصتی داده باشد تا نفسی بکشد.
استاد ادامه می دهد: بیا دوباره شروع کنیم مرد جوان؛ آیا خدا نیکوست؟ 
دانشجو می گوید: بله البته! 
 شیطان چی؟ شیطان نیکوست؟ 
دانشجو بدون درنگ جواب می دهد: « خیر. » 
 خوب، شیطان از کجا بوده است؟ منشأ آن از کجاست؟ 
دانشجو پاسخ می دهد: « خوب... از خدا...
 درسته، خدا شیطان را ساخته، اینطور نیست؟ حالا به من بگو پسر، آیا در
 این دنیا شرارت است؟ 
 بله استاد
شرارت در همه جاست، درسته؟ و خدا همه چیز را خلق کرده، درسته؟ 
 بله
پس چه کسی شرارت را خلق کرده؟ » استاد ادامه می دهد: اگر خدا همه
 چیز را خلق کرده، پس او شرارت را هم خلق کرده. چونکه شریر زنده است؛ و 
بر طبق این اصل که اعمال هر کس نشان دهندۀ شخصیت اوست، پس نتیجه
 می گیریم که خدا شرور است. 
استاد بدون اینکه اجازه دهد دانشجو پاسخ دهد، ادامه می دهد: آیا مریضی 
هست؟ آیا فساد هست؟ آیا نفرت هست؟ آیا زشتی هست؟ همۀ این چیزهای 
وحشتناک، آیا در این دنیا وجود ندارند؟
دانشجو پاسخ می دهد: « بله، وجود دارند. 
پس چه کسی آنها را خلق کرده؟ 
دانشجوی جوابی نمی دهد، پس استاد سؤالش را تکرار می کند: چه کسی آنها را خلق کرده؟  هنوز جوابی نیست. بعد استاد در جلوی کلاس چند قدم حرکت می کند و انگار که کلاس در سکوت هیپنوتیزم شده است.
به دانشجوی دیگری می گوید: « بگو ببینم پسر، آیا تو به عیسی مسیح ایمان داری؟ 
دانشجو با صدای مطمئنی می گوید: بله استاد، ایمان دارم. 
مرد پیر از قدم زدن بازمی ایستد و می گوید: « علم می گوید که تو دارای 
حواس پنجگانه هستی تا دنیای اطرافت را تشخیص داده و مشاهده کنی. آیا تا
 حالا عیسی را دیده ای؟ 
 نه استاد، تا حالا او را ندیده ام. 
 به ما بگو تا حالا عیسی یت را شنیده ای؟
نه خیر استاد، تا حالا نشنیده ام. 
 آیا براستی تا حالا عیسی یت را احساس کرده ای؟ چشیده ای؟ بوئیده ای؟ 
آیا تا حالا هیچگونه درک حسّی ای از او داشته ای؟
 متأسفم، خیر استاد. 
 و هنوز به او ایمان داری؟ 
 بله.
 بر طبق اصول تجربی، قابل آزمایش، اثبات شدنی و توافق شده، علم می
 گوید که خدای شما وجود ندارد. به این چه پاسخی داری بدهی، پسر جان؟ 
دانشجو پاسخ می دهد: هیچی، من فقط  به او ایمان دارم.
استاد جواب می دهد: بله، ایمان ـ این همان مشکلی است که علم با خدا
 دارد. مدرکی ندارید، مگر ایمان. 
گرما وجود دارد؟ 
استاد جواب داده: « بله، گرما وجود دارد. 
 آیا چیزی بعنوان سرما هم وجود دارد؟ 
 بله پسر، سرما هم وجود دارد. 
 نه وجود ندارد. 
استاد با نشان دادن علاقه اش بطرف دانشجو نگاه می کند و کلاس ناگهان 
غرق در سکوت می شود. دانشجو شروع به توضیح می کند:
شما می توانید گرمای زیاد، بیشتر، بالا، بسیار بالا، نامحدود، ناچیز و کم
 داشته باشید و یا حتی محیطی فاقد گرما داشته باشید. امّا چیزی بنام " 
سرما" نداریم. ما می توانیم تا 458 درجه فارنهایت زیر صفر، گرما را پایئن ببریم؛ 
ولی پائین تر از آن نمی توانیم. چیزی بعنوان سرما وجود ندارد، در غیراینصورت 
ما می توانستیم پائین تر از 458 درجه برسیم. هر شخص و یا شیء زمانی 
قابل مطالعه است که یا از خود انرژی داشته باشد و یا از خود انرژی ساطع
 کند؛ و گرما چیزی است که باعث می شود که هر چیزی یا انرژی داشته باشد 
و یا از خود انرژی ساطع نماید. صفر مطلق (485 ـ فارنهایت ) جائیست که گرما 
دیگر وجود ندارد. 
می بینید آقا که سرما کلمه ایست که ما استفاده می کنیم تا عدم حضور 
گرما را با آن شرح دهیم. ما سرما را نمی توانیم اندازه بگیریم. گرما را در
 واحدهای گرمایی اندازه می گیریم، چون گرما انرژی است. سرما متضاد گرما
 نیست آقا، بلکه عدم حضور آن است. 
در سکوت کلاس خودکاری به زمین می افتد، مانند صدای چکشی به گوش می رسد
دانشجو ادامه می دهد: تاریکی چی استاد، آیا چیزی بنام تاریکی وجود دارد؟
استاد بدون مکث جواب می دهد: بله، اگر تاریکی وجود ندارد، پس شب چی 
می تواند باشد؟ 
 
 شما دوباره اشتباه می کنید آقا. چیزی مانند تاریکی وجود ندارد؛ آن نیز عدم 
حضور چیزیست. شما می توانید نور کم، معمولی، زیاد و چشمک زن داشته 
باشید. اما وقتی بطور ممتد و مطلق نور نداشته باشید، آنگاه چیزی ندارید، مگر
 چیزی که به آن " تاریکی" گفته می شود. اینطور نیست؟ این معنی است که ما برای تعریف آن کلمه از آن استفاده می کنیم. در حقیقت تاریکی وجود ندارد، در غیر اینصورت شما می توانستید تاریکی را تاریک تر کنید. درسته؟ 
استاد به او لبخندی می زند و می گوید: این ترم، ترم خوبی خواهد بود. حالا 
بگو ببینم مرد جوان، چه نتیجه ای از این حرفها می خواهی بگیری؟
بله استاد، منظور من این است که فرضیات فلسفی شما برای شروع بحث
 دارای نقص هستند و بنابراین نتیجه گیریهای شما هم نادرست خواهند بود.
صورت استاد نمی تواند تعجبش را مخفی کند. نقص. می توانی توضیح دهی
 چگونه؟ 
دانشجو توضیح می دهد که : شما از فرضیۀ همذاتی استفاده کردید. شما بحث می کنید که زندگی هست، مرگ هم است؛ خدای نیک و خدای بد. شما خدا را مانند یک چیز متناهی می بینید. چیزی که می توانیم آنرا اندازه بگیریم. آقا، علم حتی نمی تواند یک تفکر را شرح دهد. از الکتریسیته و مغناطیس استفاده می کند، بدون اینکه حتی آنها را ببیند و کاملاً بفهمد. اگر مرگ را متضاد حیات درنظر بگیریم، آنگاه این حقیقت را فراموش کرده ایم که مرگ نمی تواند مانند چیزی که قائم به ذات است، وجود داشته باشد. مرگ متضاد حیات نیست، بلکه عدم حضور آن است. 
 حالا استاد بگوئید که آیا به دانشجوهای خود تعلیم می دهید که آنها از میمونها تکامل یافته اند؟ 
اگر منظورت پروسۀ تکامل است، باید بگویم بله مرد جوان.
 آیا تا حالا سیر تکامل را با چشمان خود دیده اید، آقا؟
استاد با لبخندی سرش را به نشانۀ نه تکان می دهد و می داند که بحث به کدام جهت می رود و می گوید: یک ترم عالی خواهیم داشت در حقیقت. 
 از آنجا که در حقیقت هیچکس روند تکامل را در عمل ندیده و نمی تواند ثابت کند که حتی روندی است که در حال حرکت است؛ آیا شما عقیدۀ خود را تدریس نمی کنید استاد؟ آیا شما الآن بجای یک عالم یک واعظ نیستید؟
در کلاس بلوایی آغاز می شود. دانشجو ساکت می شود تا که هیاهو بخوابد.
 در مورد نکته ای که به دانشجوی دیگر گفتید، دوست دارم در این مورد برای شما مثالی بیاورم. دانشجو روبه کلاس کرده و می پرسد: آیا اینجا کسی هست که تا بحال مغز استاد را دیده باشد؟  یکدفعه کلاس غرق در خنده می شود.
 آیا تا حالا کسی صدای مغز استاد را شنیده؟ آنرا احساس کرده؟ بوئیده و یا لمس کرده؟ به نظر کسی اینکار را نکرده؛ پس با همۀ احترامی که نسبت به شما قائلم، بر طبق اصول تجربی، قابل آزمایش، اثبات شدنی و توافق شده، علم می گوید که شما مغز ندارید. پس اگر علم می گوید که شما مغز ندارید، ما چگونه به تدریس شما اعتماد کنیم، آقا؟ 
کلاس در سکوت فرو می رود و استاد با صورتی که نمی توان احساسش را درک کرد به دانشجو خیره شده است.
ناگهان این سکوت که به نظر مدت زیادی طول کشیده با صحبت استاد پیر شکسته می شود: فکر می کنم که اینها را بایستی با ایمان بپذیریم. 
 حالا قبول کردی که ایمان وجود دارد و در واقع همراه با زندگی ایمان هم وجود دارد. دانشجو ادامه می دهد: حالا استاد، چیزی بنام شرارت وجود دارد؟ 
استاد حالا کمی مردد پاسخ می دهد: البته که وجود دارد؛ آنرا هرروزه می بینیم. آنرا در کارهای غیر انسانی نسبت به انسانها می توان دید. آن در تمام جرایم و خشونتهای بسیار این دنیا مشاهده می شود. اینها چیزی نیست مگر تبلور شرارت. 
دانشجو اینطور پاسخ می دهد: شرارت به خودی خود وجود ندارد. شرارت به سادگی عدم حضور خداست؛ مثل سرما و تاریکی. شرارت لغتی است که انسان برای عدم حضور خدا در دنیا بکار می برد. 
 خدا شرارت را خلق نکرده؛ شرارت نتیجۀ نداشتن محبت خدا در قلب انسانها است. مثل سرمایی است که وقتی گرما می رود، می آید و یا تاریکی که وقتی نور نیست، می آید.
استاد در روی صندلی خود می نشیند.



پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 21:26 ::  نويسنده : بهنام

 لکساندر فلمینگ (داستان پنی سیلین)

کشاورزی فقیر از اهالی اسکاتلند فلمینگ نام داشت. یک روز، در حالی که به دنبال امرار معاش خانواده‌اش بود، از باتلاقی در آن نزدیکی صدای درخواست کمک را شنید، وسایلش را بر روی زمین انداخت و به سمت باتلاق دوید...
پسری وحشت زده که تا کمر در باتلاق فرو رفته بود، فریاد می‌زد و تلاش می‌کرد تا خودش را آزاد کند. فارمر فلمینگ او را از مرگی تدریجی و وحشتناک نجات داد...

 

الکساندر فلمینگ (داستان پنی سیلین)

کشاورزی فقیر از اهالی اسکاتلند فلمینگ نام داشت. یک روز، در حالی که به دنبال امرار معاش خانواده‌اش بود، از باتلاقی در آن نزدیکی صدای درخواست کمک را شنید، وسایلش را بر روی زمین انداخت و به سمت باتلاق دوید...
پسری وحشت زده که تا کمر در باتلاق فرو رفته بود، فریاد می‌زد و تلاش می‌کرد تا خودش را آزاد کند. فارمر فلمینگ او را از مرگی تدریجی و وحشتناک نجات داد...
روز بعد، کالسکه‌ای مجلل به منزل محقر فارمر فلمینگ رسید. مرد اشراف‌زاده خود را به عنوان پدر پسری معرفی کرد که فارمر فلمینگ نجاتش داده بود.اشراف زاده گفت: می‌خواهم جبران کنم شما زندگی پسرم را نجات دادی. کشاورز اسکاتلندی جواب داد: من نمی‌توانم برای کاری که انجام داده‌ام پولی بگیرم. در همین لحظه پسر کشاورز وارد کلبه شد.اشراف‌زاده پرسید: پسر شماست؟
کشاورز با افتخار جواب داد: بله
با هم معامله می‌کنیم. اجازه بدهید او را همراه خودم ببرم تا تحصیل کند. اگر شبیه پدرش باشد، به مردی تبدیل خواهد شد که تو به او افتخار خواهی کرد...
پسر فارمر فلمینگ از دانشکده پزشکی سنت ماری در لندن فارغ التحصیل شد و همین طور ادامه داد تا در سراسر جهان به عنوان سِر الکساندر فلمینگ کاشف پنسیلین مشهور شد...
سال‌ها بعد، پسر همان اشراف‌زاده به ذات الریه مبتلا شد. 
چه چیزی نجاتش داد؟ پنیسیلین



پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 21:24 ::  نويسنده : بهنام

 کسی در عبادتگاه نبود. شیخ بود و آن کس که می پرستید. در محیطی چنان 

روحانی، شیخ رویش را به سمت منشا نور گرفته بود، ذکر می گفت و تسبیح می گرداند و اشک می ریخت و می رقصید...
***
 


آه اینجا چقدر سوزان است!... به سزای کدامین گناه ناکرده این چنین در سوز و تابم؟! آه خدای من نکند اینجا سرمنشا هستی است؟... آری حتماً همین طور است. من، پیر پاکان، شیخ صنعان، مرادِ مریدان، قطعاً در پس پرتو الطاف ایزدی ام... پس چرا این نور پاک مرا این گونه می سوزاند؟... آه خدای من... شیخ پاکت را بیامرز... خدایا... خدایا... آه، آن دختر کیست؟ چه زیبا می رقصد و می آید. این سوز و تاب از خرمن زلف اوست؟ هیهات از این آتش... شیخ! رو برگیر و تسبیح حق بگو... نگاهت را از دخترک برگیر... شیخ!! نگاه مکن شیخ... نگاه مکن... مکن... نمی توانم نگاه نکنم! ... نمی توانم... نه نمی توانم!!! تو کیستی ای دختر ماهرخ؟ خدای من... ایمانم به همین سادگی از دست رفت؟ ... تو کیستی؟ نکند این جام شراب از آن منست؟... خدایا!... نمی توانم از دستش نگیرم.... شیخ صنعان و جام شراب؟ آنهم از دست دختری زنار به کمر بسته؟!... نه نمی توانم نستانم... نمی توانم ننوشم... به سزای کدامین گناه ناکرده می سوزم... به سزای کدامین گناه ناکرده می نوشم؟... خدای من...
***
شیخ از خواب پرید. در تاریک و روشن عبادتگاه، در زیر ستون نور مریدی به آواز زیبا قرآن می خواند. شیخ دست به پیشانی کشید. از عرق خیس بود. مرید دیگری پیش آمد. به ادب کنار شیخ زانو زد. شیخ خرقه پوش خیس از عرق به نقطه نامعلومی نگاه می کرد. مرید پرسید: ای شیخ! خواب ناگواری دیدید؟...
مرید دیگر همچنان در زیر ستون نور قرآن می خواند. شیخ نگاهی به او کرد. مرید دستارش را روی سر جا به جا کرد و باز گفت: خواب ناگواری دیدید شیخ؟ ... سکوت بود و سکوت. فقط صدای قران خواندن می آمد. دیگر جرات باز پرسیدن برای مرید نبود. به ادب عقب رفت و از در کوچک عبادتگاه خارج شد. مُرید دیگر هنوز قرآن می خواند. شیخ که گویی طاقت شنیدن نداشت فریاد کشید و از عبادتگاه بیرون دوید. جمع مریدان شیخ هراسان شدند. یکی گفت: شیخ به کدام سو می دود؟ این چنین بی کلاه و دستار؟... دیگری پاسخ داد: مست از باده الهی به سمت مامن خلوتی می رود!... کس دیگری گفت: نباید او را تنها گذاشت... آن دیگری گفت: گویا شیخ خواب بدی دیده بود...
فارق از تمام گفتگوها شیخ صنعان می دوید. پای و سر برهنه، خار های بیابانی را لگد می کرد. مریدان می دویدند و هریک می کوشیدند تا به شیخ برسند. شیخ اما توجهی به اطراف نداشت. مریدی دوان دوان پرسید: به کجا می روید ای شیخ پاک؟!... جواب شنید: به جانب روم... آنجا که دختر ترسا منزل دارد... آه ای دختر ترسا... هیهات از کمند زلف تو!
***
شیخ صنعان پیرعهد خویش بود... بله جناب حضرت والا... پیر عهد خویش ((بود)) ... شما که خود از نزدیکان ایشان بودید و بهتر می دانید. شیخ ما اکنون خرقه سوزانده و کفر گزیده و در پی جام و لب یار است... خداوند شاهد است. من و دیگر مریدان شیخ پا به پای او دویدیم. ولی شیخ از پس ِ خوابی که دیده بود فقط جانب روم را می نگریست و می دوید. فقط دختر ترسا را می شناخت. به دیار روم هم که رسیدیم خاک نشین ِ دیار یار شد و از یاران برید. بله جناب حضرت والا... این بود که چاره را در رساندن خود به محضر شما جستیم.
پیرمرد خمیده قامت همان طور که به دیوار کعبه تکیه داده بود، کمی جابه جا شد و چهره چند تن از یاران شیخ صنعان را از نظر گذراند. نگاهها سوی او بود در انتظار گشودن لب. پیرمرد اما چیزی نمی گفت. فقط نگاه می کرد. در تو در توی ذهنش به دنبال جمله ای می گشت و با نگاههایش گویی بر دل های مریدان شلاق ِ شرم می زد. جمله را یافت... چند کلمه بیشتر نگفت و راز رهایی شیخ صنعان را افشا کرد:
- باید به سوی روم برویم. ما هم باید جملگی ترسا شویم. ما مریدان شیخ صنعانیم... !
مریدان بر خواستند. پیرمرد در جلو می رفت و مریدان شیخ، شرمزده از پشت او می آمدند به امید آنکه از این رفت و آمد ها چاره ای باشد برای رهایی شیخشان. شرمزده از اینکه شیخ را تنها گذاشته اند، اینک در دلهاشان شوق دیدار شیخ ِ زُنّار بسته بود.
***
خیال...
... مردی روحانی از دور می آید... او کیست که وجودش غرق نور سبز رنگ است؟... چقدر روحانی، چقدر خوش سیما، دو گیسوی بلند افکنده بر دوش. به نزدیک من می آید... آه خدای من! ... با او چه سخنی بگویم؟... چه بخواهم؟... آه یادم آمد! رهایی شیخ. رهایی شیخ صنعان. سلام بر تو ای بزرگوار!! ... خدایا. توان سخن گفتنم نیست...
آه خدای من... شکر؛ چنین بزرگی، بزرگترین بشری که می شناسم بر سرم دست محبت می کشد... حالا موقع درخواست است... هیچ وقت اینگونه صادقانه اشک نریخته بودم... هیچ وقت... ای نبی!... شیخم را نجات بده... شیخ صنعان، شیخ پاکان، مراد مریدان را نجات بده... نجاتش بده... خدای من! ... آه... نعمتت را قدر می دانم ای بزرگوار ترین. فردا در انتظار شیخ می نشینم... فردا!
***
پیرمرد از خواب پرید. مریدی از مریدان شیخ گفت: ای حضرت والا. خواب بدی دیدید؟ نکند به دنبال شما هم باید تا روم بدویم...
پیرمرد به آرامی گفت: آری باید بدوید. فردا روز دیدار شیخ است. فردا شیخ ما به میان ما باز می گردد. هاااای! بر خیزید ای مریدان شیخ صنعان! برخیزید که روز رهایی شیخ رسید.
***
در فردا روز انبوه مریدان شیخ صنعان، شیخ خود را گریان نشسته بر سر کوی یار دیدند. زنار از کمر باز کرده و استغفار گویان. اشک بر چشم جاری کرده بود و می گریست. مریدان گرد شمع خود حلقه زدند. پیرمرد به کنار شیخ رفت. دست شیخ را در دست گرفت و بوسید. شیخ صنعان بر خواست. دل را در گرو دختر ترسا گذاشت و با یاران به جانب کعبه باز گشت.
***
روز ها می گذشت. شاید چندین سال. روزی از روزها مریدی از مریدان شیخ دوان دوان به داخل عبادتگاه آمد. فریاد زد: ای شیخ بزرگوار. دختری سفید جامه از جانب روم می آید...
شیخ برخواست. به میان بیابان دوید. از دور، یار دلنواز می دوید و می آمد. زنار از کمر گشوده بود و جامه سفید به تن کرده بود. شیخ دوید. نگاه مریدان به شیخ بود. عده ای در شک و عده ای در یقین. فریاد های شوق از جانب شیخ صنعان و دختری که دیگر ترسا نبود شنیده می شد. آغوش ها آماده بود تا دیگری را بفشارد. چشم ها آماده بود تا بگرید. دخترک را دیگر توان دویدن نبود. ایستاد. بر زمین نشست. شیخ اما همچنان می دوید. به کنار محبوب رسید. دخترک گفت: الوداع ای شیخ عالم الوداع! شیخ صنعان محبوبش را در آغوش کشید. دخترک بار دیگر به آرامی گفت: وداع... و چشم های زیبایش را بست.
شیخ گریست. محبوبش از دست رفته بود. در میان کویر آتشناک در غم معشوق از دست رفته زاری کردن چه غمناک است. شیخ معنی غم را در می یافت. نوحه سرودن آغاز کرد...



پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 21:23 ::  نويسنده : بهنام

 سفره افطارش در بین آشنایان و اقوام معروف بود. روزهای تاسوعا و عاشورا، دو نوع غذا نذری می‌پخت و شب عید به همه معلمان فرزندش سکه طلا هدیه می‌داد.


زمانی که همسایه‌اش فوت کرده بود دسته گل سفارشی‌اش آنقدر بزرگ بود که از درب منزل کوچک متوفی، رد نشد و مجبور شدند آن را دم در بگذارند.

وقتی مردی که در مراسم ختم کنار او نشسته بود و از بدبختی و بیچارگی مرد فوت شده و آینده نامعلوم دو بچه یتیم باقی مانده صحبت می‌کرد، او در فکر این بود که کارت ویزیتش را فراموش کرده روی دسته گل بگذارد؛ و باید حتما موقع خروج این کار را انجام دهد.



پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 21:22 ::  نويسنده : بهنام

  زنى سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند. 
یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه‌اى که دامادهایش به او دارند را ارزیابى کند. 
یکى از دامادها را به خانه‌اش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مى‌زدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت. 
دامادش فوراً شیرجه رفت توى آب و او را نجات داد. 
فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠٦ نو جلوى پارکینگ خانه داماد بود و روى شیشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت» 
زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توى آب وجان زن را نجات داد. 
داماد دوم هم فرداى آن روز یک ماشین پژو ٢٠٦ نو هدیه گرفت که روى شیشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت» 
نوبت به داماد آخرى رسید. 
زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت. 
امّا داماد از جایش تکان نخورد. 
او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم. 
همین طور ایستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد. 
فردا صبح یک ماشین بى‌ام‌و کورسى آخرین مدل جلوى پارکینگ خانه داماد سوم بود که روى شیشه‌اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف پدر زنت»



پنج شنبه 29 تير 1391برچسب:, :: 21:22 ::  نويسنده : بهنام

 در یک دهکده ای دور افتاده دو تا دوست زندگی می کردند. یکی از اونها جانسون و دیگری پیتر بود. این دو تا از کودکی با هم بزرگ شده بودند. آنقدر این دو دوست رابطه خوبی با هم داشتند که نصف اهالی دهکده فکر میکردند که ِاین دو نفر با هم برادرند. با این حال که هیچ شباهتی به هم نداشتند. اما این حرف اهالی نشان از اوج محبتی بود که بین این دو نفر وجود داشت. همیشه پیتر و جانسون راز دلشون رو به همدیگه میگفتند و برای مشکلاتشون با همدیگه همفکری میکردند و بالاخره یه راه چاره براش پیدا می کردند. اما اکثر اوقات جانسون این مسائل رو بدون اینکه پیتر بدونه با دوستای دیگه اش در میان میگذاشت.

وقتی پیتر متوجه این کار جانسون می شد ناراحت می شد اما به روش هم نمی آورد. چون آنقدر جانسون رو دوست داشت که حاضر نبود حتی برای یک دقیقه تلخی این رابطه رو شاهد باشه. به خاطر همین احترام جانسون رو نگه می داشت و باز هم مثل همیشه با اون درد دل می کرد. سالها گذشت و پیتر ازدواج کرد و رفت سر خونه زندگیش، اما این رابطه همچنان ادامه داشت و روز به روز عمیق تر می شد. یه روز پیتر می خواست برای یه کار خیلی مهم با خانواده اش بره به شهر. به خاطر همین اومد و به جانسون گفت من دارم می رم به طرف شهر، اما اگه امکان داره این کیسه پول رو توی خونت نگهدار تا من از شهر برگردم.

 جانسون هم پول رو گرفت و رفیقش رو تا دروازه خروجی بدرقه کرد. وقتی داشت به خونه برمی گشت، سر راه رفت پاتوق خودش و شروع کرد با دوستاش تفریح کردن. هوا دیگه داشت کم کم تاریک می شد و جانسون با دوستاش می خواست خداحافظی کنه. اما دوستاش گفتن هنوز که زوده چرا مثل هر شب نمی ری؟ اونم گفت که پولهای پیتر توی خونست و باید زودتر بره خونه و از پولها مراقبت کنه. خلاصه خداحافظی کرد و رفت. وقتی رسید خونه سریع غذاشو خورد و رفت توی اتاقش. پولها رو هم گذاشت توی صندوقش و گرفت تخت تخت خوابید. بی خبر از اتفاقی که در انتظارش بود ...

بله درست حدس زدید. چند نفر شبونه ریختن توی خونه و پولها رو با خودشون بردند! جانسون صبح که از خواب بیدار شد متوجه این موضوع شد و از ناراحتی داشت سكته می كرد ! تمام زندگیش رو هم اگه می فروخت نمی تونست جبران پولهای دزدیده شده رو بكنه. از ناراحتی لب به غذا هم نزد. دم دمای غروب بود که دید صدای در میاد. در رو که باز کرد دید پیتر اومده تا پولها رو با خودش ببره. وقتی جانسون ماجرا رو براش تعریف کرد، پیتر به جای اینکه ناراحت بشه و از دست جانسون عصبانی باشه، شروع کرد به خندیدن و گفت می دونستم، می دونستم که بازم مثل همیشه نمی تونی جلوی زبونت رو بگیری. اما اصلاً نترس. چون من فکرشو می کردم که این اتفاق بیافته. به خاطر همین چند تا سکه از آهن درست کردم و توی اون کیسه ریختم و اصل سکه ها رو توی خونه خودم نگه داشتم و چون می دونستم که کسی از این موضوع با خبر می شه و تو به همه می گی که سکه ها پیش تو بوده، خونه من امن تر از تو بود. الآن هم اصلاً نگران و ناراحت نباش شاید از دست من و این رفتارم ناراحت بشی، اما این درسی برات می شه که همیشه مسائلی رو که دیگران با تو در میون میگذارند توی قلبت محفوظ نگه داری و به شخص ناشناسی راز دلت رو بازگو نكنی ...

سالها گذشت و جانسون از اون اتفاق درس بسیار بزرگی گرفت. اینکه راز دیگران مثل راز دل خودش می مونه و باید برای حفظ اون راز تلاش کنه. همونطور که خودش از فاش شدن راز دلش ناراحت می شه دیگران هم از این موضوع امكان داره تحت تاثیر قرار بگیرند و چه بسا موجب سلب اطمینان و تیرگی رابطه دوستی هم بشود. بطوریكه صداقت و صفای دل شما نباید تحت هیچ شرایطی موجبات آسیب و نگرانی شما را فراهم نماید



داستان __جواب منطقي__ دانلود آلبوم جديد متين دو حنجره با نام "دلشوره " داستان كوتاه و زيباي: انسانيت، ساده يا پيچيده دانلود نرم افزار Internet-Download-Manager 6.11 _ كرك شده دانلود آهنگ جديد ابي و شادمهر بانام روياي ما دانلود آهنگ جديد مسعود سعيدي با نام مثبت دانلود آهنگ جديد سعيد شهروز با نام لحظه عشق دانلود آهنگ جديد مهدي يراحي بانام به من نگاه كن دانلود آهنگ جديد پارسا چيليك با نام عاشقتم خدا دانلود آهنگ جديد بسيار زيباي محمد بيباك و رادسين با نام هر سال تابستون عجايب هفت گانه جديد جهان + عكس 9 توصيه براي تصميم گيري درست سفيد كردن دندان ها با چند روش طبيعي افرادي كه تنها زندگي مي كنند بخوانند عكس هاي عاشقانه سري 5 دانلود بازي بسكتبال Basketmania v2.1.3 (آندرويد) دانلود بازي معمايي و بسيار جالب Brain.Genius (آندرويد) دانلود بازي بسيار جذاب و سر گرم كننده World_of_goo دانلود آهنگ جديد پيمان امين با نام غرور دانلود آهنگ جديد امين حبيبي با نام زخمي عكس هاي عاشقانه سري 4 دانلود آهنگ جديد ياسر رشادي با نام عزيزم مهمترين راه براي حفاظت موي سر پنج عادت مهم براي سلامتي پوست ______اميد______(دل نوشته) دل نوشته (خودم) سخنان بزرگان ايران و جهان
نويسندگان